برای بهرام نمایش ایران/ او از سوگ و شیون و زاری بر مرگِ کسان بیزار بود/ یادداشت حسین کیانی در عزای بهرام بیضایی

بهرام در اسطورهشناسی ایرانی از ایزدان بزرگ است و از هویت و غنای باستانی و کهنی برخوردار است. نامها و القاب او به معنای پیروزگر، نیرومند، دارای نیروی جنگاوری زیاد، دارای صلح و آرامش، درمانبخش، دارای جایگاه خوب، بخشندهی نیروی مردانگی، ایستاده در برابر پیری و ناتوانی است.
او در برابر هر حمله یا مقاومتی از سوی دیوان و اهریمنان پیروز میشود و مهاجمی سرسخت است که توان جنگاوریاش او را به نام پیروزگرِ بزرگ و افزارمندترین ایزدان و نیرومندترین و فرهمندترین ایزدان در جایگاه شگرف و ستایشآمیزی قرار میدهد.
و گویی بزرگترین و ماندگارترین نمایشنامهنویس ایران که نام کوچکش بهرام بود، نسب و صفت از ایزدِ همنام خود برده بود. که آنسان سترگ، در برابر ابتذال و سانسور و ناامیدی و ترسی که اربابان بیفرهنگِ فرهنگ و هنر، سازنده و سازماندهندهی آن بودند ایستاد و اندیشیدن و نوشتن و چاپ کردن و ساختن را چون زره و جنگافزار تا به آخرین روزهای زندگی خویش رها نکرد و دژ استواری که پیشینیان فرهنگمدار او برآورده بودند مستحکمتر و بلندتر کرد.
او با نوشتن نمایشنامهها و فیلمنامههای پُرشمار و ارزشمند و پژوهشهای یگانه و راهگشا و نمایشهایی که بر صحنه برد و فیلمهایی که ساخت جایگاهی دانشنامهگونه یا دائرهالمعارفوار در نمایش و سینمای ایران پیدا کرد و میتوان آثارش را معیار و ترازویی برای سنجش هنر ملی قرار داد و در دانشنامههای ایرانی و نیز جهانی، سرفصلی را با عناوین آثار ایرانیِ معیار، برای او گشود و نوشت.
بهرام بیضایی و آثارش جدای از بسیاری ویژگیهای خاصی که داشت و میباید بسیار بیش از پایاننامهها و پژوهشهایی که تاکنون نوشته شده، در چندین مقاله و پژوهش دانشگاهی و آکادمیک مورد بررسی و شناسایی قرار گیرد، آموزگار بسیاری از کسانی بود که یکی، دو نسل بعد از او پا به عرصهی شناخت و یادگیری و پدید آوردن نمایش ایرانی گذاشتند.
آثار او چه نمایشی و چه سینمایی در دهههای ۶۰ و ۷۰ که فقر آموزشِ هنر نمایش به خصوص در شهرستانها بیداد میکرد، فریادرس و یاریدهندهی جوانانی شد که آنچه از نمایش میدیدند و میخواندند جز غلطخوانیها و کجفهمیهای نمایش غربی و درام خارجی نبود. بهرام بیضایی و آثاری که میآفرید، گویی به همان جوانان و مرعوبشدگان تئاتر غرب، اعتماد به نفس میبخشید و اطمینان خاطر میداد، به همان جوانانی که سالهای سال میشنیدند درام و درامنویس ایرانی وجود ندارد!
بهرامِ نمایش ایران با واکاویهای شکگرایانه و جستوجوگرایانهی خود در تاریخ و فرهنگ و اجتماعِ مردسالارِ ایرانی، نخستین کسی بود که اندیشهی شکبردن به تاریخِ مکتوب و رسمی و بازخوانی دوبارهی تاریخِ وارونه نوشتهشدهی ما را زنده کرد. او با سفیدخوانی و بین خطوطخوانی تاریخِ سیاسی، اجتماعی و فرهنگیِ رنجآور و غمبار ایرانی از دیرباز تاکنون شیوه و نگرشی در بهره بردن از تاریخ و تاریخمندی در نمایشنامهنویسی پدید آورد که در دنیای نمایشنامهنویسی معاصر جهان نمایشنامهنویسی نیز نظیر نداشت.
نگرش او و آثار و میراثش آنقدر ارزشمند و ماندگار است که پیشنهاد میدهم برای غنای دروس دانشگاهی رشتهی نمایش میباید چندین واحد درسی به شناخت نگرش منحصربهفرد بیضایی و نیز آثار او اختصاص داده شود و به جز آن هر چه زودتر بنیادِ فرهنگی بهرام بیضایی به شکلی اصولی و آکادمیک تشکیل شود تا ضمن حفظ میراث گرانقدر او، از این میراث یگانه برای رشد و بالندگی و پیشرفت فرهنگ نمایش و سینمای ایران به بهترین شکل ممکن بهرهبرداری شود.
امید که چنین شود و این آرزو جامه عمل بپوشد که گمان میکنم با توجه به شناختی که همگان از این استادِ کهنهکار نمایش و فیلم داشتند، چیزی به جز اینها روان او را شاد و آرام نخواهد کرد. وگرنه به سوگ نشستن و مرثیهسُرایی چیزی نیست که میراث او را برای فرهنگ ایران و ایرانی حفظ و نگهداری کند. او از سوگ و شیون و زاری بر مرگِ کسان بیزار بود و چنانکه در فیلم «مسافران»، شخصیت خانم بزرگ با بازی زندهیاد جمیله شیخ بارها میگفت؛ حرف مرگ نزنید!
من هم حرف مرگ نمیزنم و به پاسداشت بهرامِ نمایش ایران او را میستایم و همچون موبد نمایش مرگ «یزدگرد»ش میخوانم؛ بشود که او برای یاری به سوی ما آید. بشود که از برای رامش به سوی ما آید، بشود که از برای پیروزی به سوی ما آید. بشود که از برای زندگی خوش به سوی ما آید.
آن بهرام پیروزمند، آن بهرام یگانه و بیمانند. آن بهرام بیضایی که درست در تاریخ روزی که به دنیا آمد از دنیا رفت، گویی که مرگ را به هیچ میپنداشت و جز زندگی را نمیشناخت. روان او را میستاییم چنانکه روان همهی فرهنگیمردان و فرهنگیزنان این سرزمین اهورایی را.
۲۴۲۲۴۲
گردآوری: کلبه سرگرمی
شما چه نظری دارید؟ دیدگاه خود را در سایت کلبه سرگرمی بنویسید.




