بیضایی فردوسی خود را میسازد!

بیضایی نمونهای برجسته از مواجههٔ خلاقانه با حماسهٔ ملی است و از رهگذر آثار خود، هم حرف اصلی خود را میزند، و هم در حدّ خود، نسل تازه را با شاهنامه و تاریخ ایران مأنوس میکند.
میلاد عظیمی*- ضمیمه فرهنگی روزنامه اطلاعات|
مرگ: بخواب تو خستهای فردوسی!
فردوسی: من بیدارم! مرا بهل بدین کار گزافی که مراست. در جای من از سگان دوصد ببر یا از سران چهارصد.
مرگ: خود را ارزان مگیر؛ درخورد من تویی! ( دیباچهٔ نوین شاهنامه، ص۶۱ )
دوستی به طعنه گفت آنچه بیضایی از فردوسی و شاهنامه میگوید «علمی» نیست. تعجب کردم؛ مگر بیضایی، فیالمثل، خالقیمطلق است که بازسازی موبهموی سیمای فردوسی بر اساس اسناد را وظیفهٔ خود بداند و با وفاداری محکم به ضوابط تحقیق دانشگاهی عمل کند؟
بیضایی تاریخ، ادب و اسطورهٔ ایران را نه برای گزارش گذشته، بلکه برای آفرینش جهانِ خود به کار میگیرد. او از شاهنامه «نقل» نمیکند؛ با آن «خلق» میکند و آن را دستمایهٔ جهان نمایشیِ خود میسازد. معیار او پیش از آنکه سند یا واقعیت تاریخی باشد، ضرورت درونی اثر، منطق و حقیقت هنری است.
این رویکرد تازگی ندارد و همواره چنین بوده است؛ سعدی، مولانا، شیخ اشراق، نظامی، لاهوتی، بهار و حتی مردم کوچهوبازار ــ آنگونه که در روایتهای گردآوریشده بازتاب یافته ــ هر یک از منظر جهانبینی خود به شاهنامه نگریستهاند و فردوسیِ خاص خود را ساختهاند.
سنتهای فرهنگی نه صرفاً با پایبندی محکم به ضوابط پژوهشهای دانشگاهی، بلکه با بازخوانی خلاقانه، استمرار یافتهاند. بیضایی نمونهای برجسته از مواجههٔ خلاقانه با حماسهٔ ملی است و از رهگذر آثار خود، هم حرف اصلی خود را میزند، و هم در حدّ خود، نسل تازه را با شاهنامه و تاریخ ایران مأنوس میکند. سنتهای زبانی و فرهنگی، در برخی آثار او ظرافت و ظرفیتی پیدا میکند که گذشته و حال را در هم میآمیزد و آرزوی سربلندی ایران و بهروزی مردم را فریاد میکند.
بیضایی روایات و مستندات تاریخی را میپژوهد و از میان آنها برمیگزیند تا فردوسیِ خود، توسِ خود، دقیقی، رستم، سهراب و یزدگردِ خود را بسازد؛ روایت هنری او ــ در عین روزآمدی و درگیری با مسائل زمانه ــ اجمالاً با روح تاریخ و اساطیر ایران سازگار است و، برخلاف برخی شاعران، حماسهٔ ملی را مسخ نمیکند.بیضایی گذشته را به اکنون میآورد، نه برای بازسازی، بلکه برای پرسشگری، برای اندیشیدن و برای زنده نگه داشتن معنا؛ برای «جدال با جهل» و با امید به ایجاد «تغییر»، حتی در تاریکترین روزگار (اینجا).
اگر قرار بود هر اقتباس هنری از تاریخ و اساطیر، صرفاً علمی باشد، نه اسطورهای میماند، نه تراژدی و حماسهای، و نه هنری که بتواند با انسان امروز سخن بگوید.
* استاد ادبیات فارسی
گردآوری: کلبه سرگرمی
شما چه نظری دارید؟ دیدگاه خود را در سایت کلبه سرگرمی بنویسید.




