صابر کاظمی درگذشت

صابر کاظمی، لژیونر ایرانی والیبال، سحرگاه امروز (چهارشنبه ۱۴ آبانماه) در ۲۶ سالگی درگذشت و خانواده بزرگ والیبال ایران را در غم و اندوهی عمیق فرو برد.
فدراسیون والیبال ایران از درگذشت این والیبالیست که ۲۵ مهر به علت حادثه مغزی در قطر در بخش مراقبتهای ویژه یکی از بیمارستانهای این کشور بستری شده و تحت مراقبتهای پزشکی به خواب مصنوعی رفته بود، خبر داد.
کاظمی پس از درخواست خانوادهاش و با هماهنگی فدراسیون والیبال ایران و وزارت بهداشت قطر، پنجم آبان به ایران منتقل شد و در بیمارستان پیامبران تحت نظر پزشکان ایرانی قرار گرفت اما چهارشنبه شب، هفتم آبان مرگ مغزی او تایید و در نهایت صبح چهارشنبه (۱۴ آبان) درگذشت.
جزئیات مرگ مغزی صابر کاظمی
صابر کاظمی در استخر محل اقامت تیمش در دوحه دچار حادثهای مبهم شد. ویتالی پاپازوف، همتیمی روس او، افشا کرد که در زمان حادثه، دوربینهای مداربسته استخر «به شکل مشکوکی» از کار افتاده بودند؛ همین موضوع، فرضیه احتمال پنهانکاری از سوی هتل «الاهلی» قطر درباره جزئیات کامل این حادثه تلخ را تقویت کرد. اگرچه در ادامه گزارشهای دیگری مطرح شد.
در حالی که میلاد تقوی، رئیس فدراسیون والیبال، در گفتوگوهای متعدد با تلویزیون و خبرگزاریها دو سناریوی برقگرفتگی در استخر و همچنین برخورد سر صابر با استخر را مطرح کرده بود؛ در ادامه و در ویدیوی کاملی که از دکتر جباری، نایب رئیس کمیسیون بهداشت مجلس و رئیس کمیسیون پزشکی صابر کاظمی، درباره وضعیت این ملیپوش منتشر شد، به صراحت میتوان گفت صابر کاظمی از همان ساعات ابتدایی دچار مرگ مغزی شده و هیچکدام از سناریوهای برقگرفتگی و برخورد سر مطرح نبوده است.
صحبتهای دکتر رضا جباری، فوقتخصص مغز و اعصاب، نشان میدهد او با مأموریت مستقیم محمدباقر قالیباف، رئیس مجلس، راهی قطر شده و قطریها تمام مستندات وقوع حادثه برای صابر کاظمی را با او، بهعنوان نماینده ایران، در میان گذاشتهاند. جباری به صراحت در مصاحبه ویدئویی اخیرش عنوان میکند:
صابر ساعت ۱۱:۳۰ جمعه گذشته (۲۵ مهر) وقتی از خواب بیدار میشود، به همخانهاش علیرضا حقیقی میگوید میخواهد به استخر برود. در همان دقیقهها و وقتی همخانهاش مشغول صحبت با تلفن بوده – که تمام اینها در دوربینها مشهود است – صابر کنار استخر دستش را گذاشته و نگاه میکرد، بعد از یکی دو دقیقه ناگهان با افتادن صابر به زمین که در واقع همین موضوع را همخانهاش هم توضیح داده و دوربینها هم نشان میدهند، صابر ابتدا سرش به عقب خم میشود و بعد کمی صدای خرخر و بعد میافتد. همخانهاش به سوی او میدود و سرش را میگیرد، صابر در آن لحظه اذعان میکند یک برقی از سر من گذشت و کم کم دچار آپنه تنفسی میشود و ایست قلبی اتفاق میافتد. این آقا پسر زنگ میزند به اورژانس که ظرف ۱۲ دقیقه اورژانس میرسد و ایشان خودش کار احیا رو در این مدت شروع میکند، ایشان کارهایی برای احیا انجام میدهد که البته خیلی هم توانایی و تخصص نداشته، متأسفانه. سپس اورژانس مراحل احیا را شروع میکند و مرحله اول احیا ۲۶ دقیقه طول میکشد.
دکتر جباری ادامه میدهد:
صابر با اورژانس به بیمارستان حمد منتقل میشود و در همان ساعت اول در بیمارستان حمد مجدداً دچار ایست قلبی میشود و ۱۲ دقیقه احیا صورت میگیرد. در مجموع ۳۸ دقیقه عملیات احیا طول کشیده که این متأسفانه آسیب شدید مغزی ایجاد کرده است. ظرف ۲۴ ساعت اول نیز مرگ مغزی صابر توسط وزارت بهداشت و درمان قطر تأیید شده است. همه موارد در پرونده وجود دارد. سپس صابر را از بیمارستان حمد به بیمارستان عایشه منتقل میکنند و وقتی بنده به قطر رسیدم، او ۷ یا ۸ روز در همین حالت نگهداری میشد و نارسایی کلیوی شروع شده بود.
او همچنین توضیحاتی درباره خونریزی مغزی صابر و شایع بودن آن در جوانان تا ۲۵ سالگی ارائه میدهد.
صابر کاظمی ۱۵ روز پیش از همان ساعات ابتدایی حادثه دچار مرگ مغزی شده بود. با توضیحات مسئولان قطری، اطلاعات پرونده پزشکی، توضیحات علیرضا حقیقی همخانه صابر و مهمتر از همه گزارش پلیس و دوربینها، دلایل ابتدایی حادثه کاملاً روشن بوده، اما تا روزها فدراسیون والیبال و شخص رئیس آن در گفتوگوهای متعدد با رسانهها نهتنها تمام قطعات این پازل را مخفی نگه داشتند، بلکه با سناریوهایی بهنظر ساختگی، ذهنها را به سمت دیگری بردند. فدراسیون والیبال حتی از سناریوی تماس با پروفسور سمیعی هم در روزهای آخر استفاده کرد تا در حالی که از ابتدا میدانست چه بر صابر گذشته و وضعیت او تا چه اندازه وخیم است، همچنان سناریوهای ساختگی را ادامه دهد.

چرا واقعیت را پنهان کردند؟
فدراسیون والیبال دو شب پیش و بعد از ۱۲ روز آن هم در پایان روزی که تابناک پروندهای در خصوص پولهای واریز شده قراردادهای لژیونرهای والیبال ایران به حسابهایی شخصی در اتریش و لیختن اشتاین منتشر کرده بود، به یکباره خبر مرکز مغزی صابر کاظمی را منتشر کرد؛ خبری که روزها از آن میگذاشت و آنها آن را از مردم ایران مخفی نگه داشتند.
به اعتقاد نگارنده مطلب دو اتفاق باعث این حد از مخفیکاری فدراسیون و رئیس آن شد؛ فدراسیونی که روابط عمومیاش با دهها خبرنگار، تولیدکننده محتوا، فیلمبردار و عکاس به طور رسمی، قراردادی و پارهوقت همکاری میکند و بخش مهمی از بودجه آن صرف ساخت ویدئوهای پر تعداد از رئیس آن میشود. تا جایی که کلیپ انتقال صابر کاظمی از قطر به ایران و لحظه ورودش، بیشتر با تصاویر میلاد تقوی همراه بود. او حتی لحظه انتقال برانکارد به آمبولانس هم خودش را مقابل لنز دوربین قرار داد و چند انگشت را زیر برانکار گذاشت که نمایش به راه بیاندازد که مثلاً در حال کمکرسانی است؛ در حالی که اصلاً در آن لحظه نیازی به کمک شخصی غیر از کادر کامل درمان نبود.
تصویربرداری و عکاس لحظه به لحظه از حضور میلاد تقوی در فرودگاه، بیمارستان و جلسات مختلف و صحبت درباره کاظمی لحظهای فراموش نشده است. رئیس فدراسیون والیبال با برخورد بیسابقه و تندی که سال قبل با صابر کاظمی داشت، میدانست افکار عمومی او را مقصر ماجرا خواهند دانست. شاید او تصور میکرد بعد از این اتفاق تلخ، باید جریان افکار عمومی را در دست بگیرد تا از فشار احتمالی مردم کاسته شود، فارغ از اینکه اینگونه پنهانکاری قطعاً مردم ایران را ناراحت و عصبانی خواهد کرد.
فدراسیون تقوی با ساختن ویدیوهای متعدد و هدایت رسانههای همسو، تمام تلاشاش را برای مخفی نگه داشتن موضوع و دور کردن فشار افکار عمومی بر رئیساش به کار گرفت. فدراسیون او با دهها کارمند بخش روابط عمومیاش تلاش کرد از تقوی چهرهای حامی صابر و دلسوزترین فرد در وضعیت به وجود آمده بسازد فارغ از آنکه مردم رفتار او و فدراسیون اش با صابر کاظمی به عنوان یک نخبه ورزشی را فراموش نکرده بودند.

از طرفی واقعیتی است که در آن جمعه سیاه بر صابر گذشته و اکنون به گفته دکتر جباری ثانیه به ثانیه آن ثبت و ضبط شده و مدارک پزشکی هم کامل است. حملههای کوچک به مسئولان قطری تاکتیکی بود که تقوی در بعضی از روزها به آن پرداخت، اما اکنون خبری از این موضوع نیست و صحبتهای دکتر جباری نشان میدهد قطریها بر خلاف گفتههای ابتدایی تقوی، همکاری کاملی با سفارت ایران و نمایندگان پزشکی داشتهاند و حتی با فراهم کردن آمبولانس هوایی زمینه انتقال صابر به تهران را فراهم کردهاند در حالی که از نظر پزشکی تقریباً هیچ امیدی به تغییر وضعیت گوشه جان مردم ایران، صابر کاظمی وجود نداشته است.
حملهها از سوی افکار عمومی به فدراسیون والیبال ایران زمانی تشدید شد که با انتقال صابر کاظمی به ایران و انتشار قطره چکانی اطلاعات از وضعیت وخیم او، نگاهها به این سو رفت که انتقال او به تهران باعث وخیمتر شدن وضعیت و مرگ مغزی این بازیکن شده است.
ماجرای اختلاف رئیس فدراسیون والیبال با صابر کاظمی
در ادامه این مطلب از روزیاتو، ماجرای اختلاف رئیس فدراسیون والیبال با صابر کاظمی به گزارش رویداد ۲۴ از این حادثه را میخوانید:
بیفایده است! هرچقدر تلاش میکنم سوگواری برای صابر کاظمی را در چارچوب «اتفاق» و «حادثهای پیشبینینشده» بگنجانم، نمیشود. ذهنم مدام به این فکر بازمیگردد که چه بر این پسر گذشت تا سرانجام در آن روز نحس، سر از استخری در قطر درآورد.
صابر کاظمی در ۱۹ مهر دچار برقگرفتگی، ایست قلبی یا هر شوک ناگهانی دیگری شد؛ اما این فقط آخرین قطعه از دومینویی بود که نخستین مهرهاش مدتها پیش توسط دیگران افتاده بود. حالا که هر روز واژههایی چون «مرگ مغزی»، «نظر پروفسور سمیعی» یا «اهدای اعضای بدن» کنار نام او میچرخند، ذهن همه به مرداد و شهریور سال گذشته میرود؛ روزهایی که صابر با سختگیرانهترین حکم تاریخ کمیته انضباطی والیبال روبهرو شد: دو سال محرومیت از هرگونه حضور در مسابقات، فقط بهخاطر رد دعوت تیم ملی. به او گفتند یا دو سال محروم شو یا دو میلیارد تومان برای توسعهی والیبال گلستان بده! آنهم از پسری که تازه داشت اندک پساندازی برای خودش جمعوجور میکرد.

والیبالدوستان روزهای نخست درخشش صابر را بهخاطر دارند: پسری ترکهای، چپ دست، که در هوا میدرخشید و روی تور پادشاهی میکرد. سرویسهایش بهترین دریافتکنندههای دنیا را به زحمت میانداخت. پیش از ضربه، چنان بدنش را میپیچاند که قوانین فیزیک را به سخره میگرفت. کارشناسان میگفتند: صابر پرش نمیکرد، پرواز میکرد! با این همه، پسر آرام و کمحرفی بود؛ خجالتی و تودار. پس از المپیک توکیو به لیگ کویت رفت و سپس به اندونزی. فرهاد قائمی، مربی و دوست قدیمیاش بعدها گفت به صابر مشاوره اشتباه دادند، اما هیچکس نمیدانست در دل آن پسر ۲۰۷ سانتیمتری چه میگذرد.
صابر به کویت رفت و دیگر به تیم ملی دعوت نشد. بهروز عطایی سرمربی تیم ملی در نشست خبری درباره عدم دعوت از کاظمی گفت «او باید جایی بازی کند که کیفیت بالایی دارد. ما در پست صابر کاملا غنی هستیم و من عاشق این چالش هستم که بتوانم از بین گزینههای زیاد افراد مورد نظرم را انتخاب کنم.» اما تیم ملی با بهروز عطایی نتیجه نگرفت. مربی وطنی تیم ملی بعد از یک ناکامی در آسیا و شکستهای متوالی در لیگ ملتها، زمانی که فهمید آنقدرها هم که فکر میکرد در پست «قطر پاسور» غنی نیست، مجبور به ترک تیم ملی شد.
چند ماه بعد مدیران فدراسیون وقتی تیم ملی با مائوریتسیو پائز دوباره در پست قطر پاسور دچار مشکل شد، به ناگاه یاد صابر کاظمی افتادند. صابر به تیم ملی دعوت شد، اما نه طبق روال. در آن مقطع وقتی همه بازیکنانی که به اردو دعوت شدند یکی یکی به دلایلی کنار میرفتند، به صابر گفته شد بیا تیم ملی! صابر آمد، اما چند روز بیشتر نماند و رفت. گفت مشکلات شخصی دارم و پدرم مریض است. اما برخی رسانهها که انگار نافشان را با پروندهسازی بریدند برایش تیتر زدند «اگر پدرت مریض است چرا رفتی پارک و استوری خوشگذرانی گذاشتی؟»
چند ماه آنقدر برخی رسانهها و اهالی والیبال و دیگران توی گوش میلاد تقوی رئیس جوان و تازهکار فدراسیون والیبال خواندند که «اقتدارت رفته زیر سوال»، «نشان بده اینجا رئیس کیست»، «به همه ثابت کن کت تن کیست»، «با بازیکن سالاری مقابله کن» و… که او در نهایت پنج ماه بعد، وقتی زیر فشار انتقادات بابت از دست دادن المپیک قرار داشت، اقدام به تشکیل پرونده برای صابر کاظمی کرد و طی یک رای فوری و سریع و انقلابی صابر کاظمی را به دو سال محرومیت از تمام مسابقات والیبال محکوم کرد! بعد هم در مصاحبهای عنوان داشت که این خواست مردم بوده و ما باید حکمی صادر میکردیم که بازدارنده باشد و دیگر کسی جرات نکند دعوت تیم ملی را رد کند.

تقوی بعد از صدور حکم و در پاسخ به این سوال که این کار آینده والیبال صابر را خراب میکند، به نوعی عنوان داشت که وقتی صابر در خارج از کشور بازی میکند بودن و نبودنش دیگر اهمیتی ندارد. این عین جمله تقوی است: «بودن و ادامه فعالیت این بازیکن در باشگاههای کشورهای حاشیه خلیج فارس چه فایدهای برای والیبال ما دارد؟»
او حتی در واکنش به اینکه دو سال محرومیت برای صابر میتواند او را به صف انبوهی از ورزشکارانی که مهاجرت کردند، اضافه کند، گفت: «بر اساس ایمیلی که با فدراسیون جهانی ارسال کردهایم، این بازیکن تا پایان دوران محرومیتش در هیچ لیگی و در هیچ کشوری نمیتواند بازی کند؛ بنابراین رفتن و نرفتن او فرقی ندارد.»
صابر کاظمی به فدراسیون رفت و با تقوی جلسه گذاشت تا مساله حل شود؛ با وجود اینکه مدیران فدراسیون میگفتند جلسات خوب بوده و خروجیاش مثبت است، در نهایت تغییری در شرایط به وجود نیامد و صابر بالاخره مجبور شد همان مسیری که قبلا طی کرده بود را ادامه دهد و این بار سر از الریان قطر درآورد، چون نمیتوانست در ایران بازی کند.
صابر به الریان قطر رفت و شد آنچه نباید میشد.
این نوشته مچگیری از کسی نیست. نه از رسانههایی که فشار آوردند تا صابر را نقرهداغ کنند، نه از رئیس فدراسیونی که حالا ژست دایه مهربانتر از مادر برای صابر گرفته. این یادآوری چیزی است بر یک ستاره کشورمان گذشت.
هیچ شکی نیست که هر ورزشکاری باید به تیم ملی احترام بگذارد و هر بار او را به هر شکلی فراخواندند، مثل یک سرباز بگوید چشم. اما سوال اینجاست که اگر ورزشکاری به هر دلیلی رفتاری اشتباه انجام داد، باید با برخوردهای چکشی ریشه او را بزنیم؟ آلکنو اسطوره مربیگری دنیا میگوید صابر کاظمی یکی از نادرترین استعدادهایی بود که در زندگیام دیدم. آیا ما باید یکی از نادرترین استعدادهای والیبالمان را درس عبرت بقیه میکردیم؟ آیا میلاد تقوی باید با نابود کردن آینده ورزشی چنین ستارهای اقتدارش را به رخ میکشید؟
حالا به صابر کاظمی روی تخت بیمارستان نگاه میکنیم و توی ذهنمان تمام آن حرفها مرور میشود. «ما غنی هستیم، بود و نبود صابر دیگر اهمیتی ندارد»، «نباید کسی جرات کند» و…. حرفهایی که مثل قفس جلوی پریدن این والیبالیست را گرفتند.
اما کاش این روزها یک نفر در گوش صابر زمزمه کند آخرین پروازت بلندتر از همیشه است و دیگر دست هیچ کس به تو نخواهد رسید؛ نه مدافعین روی تور، نه رئیس فدراسیون و نه کمیته انضباطی!
گردآوری: کلبه سرگرمی
شما چه نظری دارید؟ دیدگاه خود را در سایت کلبه سرگرمی بنویسید.



