علامه طباطبایی، ذوب در قرآن
![[ آیت الله جوادی آملی ] علامه طباطبایی، ذوب در قرآن](https://kolbehsargarmi.ir/wp-content/uploads/2025/11/249983-780x470.jpg?v=1763158840)
علامه طباطبایی مجسمه تقوا و معنویت است و در تهذیب نفس و تقوا مقامات بسیار عالی را طی کرده است.
آیت الله جوادی آملی – روزنامه اطلاعات| ۲۴ آبان روز بزرگداشت مفسر، فیلسوف، فقیه و عارف بزرگ، علامه سید محمدحسین طباطبایی(۱۲۸۱ـ ۱۳۶۰ش) است، از عالمان مؤثر در فضای فکری و مذهبی ایران معاصر و نویسنده تفسیر نامدار المیزان که به گفته استاد مطهری: از جنبههای خاصی بهترین تفسیری است که از صدر اسلام تا امروز نوشته شده است. علامه طباطبایی مجسمه تقوا و معنویت است و در تهذیب نفس و تقوا مقامات بسیار عالی را طی کرده است.
در کیفیت استدلال یا استمداد از آیهای برای آیه دیگر، سیره مفسران «آیات الأحکام» چنین بود که در استنباط حکم فقهی از قرآن، آیات مقیّده را شاهد تقیید آیات مطلقه قرار میدادند و آیات خاص را سند تخصیص آیات عام میدانستند. درباره مجمل و مبیّن و دیگر فنون اصولی و فقهی نیز همین روش را داشتند که از مجموع آیات، بعد از تقیید یا تخصیص یا تبیین و مانند آن، حکم فقهی را در محدوده آیات الاحکام استنباط میکردند.
همچنین سیره مفسران ادبی بر آن بوده است که در استنباط حکم ادبی از لحاظ حقیقت و مجاز لغوی و فصاحت و بلاغت و تشریح فنون گوناگون مجاز مرسَل و استعاره، مجموع آیاتی را که کلمه یا کلام مورد بحث در آنها به کار رفته است، جستجو مینمایند و از نحوه استعمال و اِسناد و تقدیم و تأخیر و اقتران به حروف و اَدوات حصر یا شرط یا نظایر آن، نکته ادبی مورد نظر را استنباط میکنند.
همچنین روش تفسیر کسانی که قصص قرآن را مینگارند یا سنن الهی و سیره پیامبران را از قرآن کریم استنباط میکنند، بر این محور دَوران دارد که این کلمه یاجمله در چند سوره و در کدام آیه به کار رفته، تا از مجموع آنها حکم مورد نظر و مطلب مناسب با رشته تخصصی خود را استنباط نمایند.
این روشها که هر گروهی در استنباط موضوع خاص خویش از جمعبندی آیاتی چند استفاده مینمودند و مینمایند، قبل از «تفسیر المیزان» وجود داشت و بعد از آن نیز رونق بیشتری پیدا کرد؛ اما هیچکدام از اینها «تفسیر قرآن به قرآن» نیست که ویژه المیزان میباشد؛ زیرا سرمایه بسیاری از روشهای یادشده را «المعجم» تأمین مینماید و مواد اولیه استنباط آنان را رجوع به این کتاب فراهم میسازد؛ سپس مفسر با دریافت کلمات یا کلام های مشابه، به تدبر در آنها میپردازد و با استمداد از کتاب های لغت و مانند آن، حکم مورد نظر را استنباط میکند.
اما آنچه سیره خاص المیزان است که جز در روایات معصومین(ع) در تفاسیر پیشینیان به ندرت دیده میشود و بعد از آن هم هنوز به ابتکار خویش باقی است، همانا شناسایی آیات کلیدی و ریشهای قرآن است که در پرتو آن آیات، درهای بسیاری از آیات دیگر گشوده میگردد و با شناخت آن آیات ریشهای این شجره طوبی، تغذیه بسیاری از آیات شاخهای روشن میشود.
در این شناسایی سخن از کلمه یا کلام مشابه نیست تا فهرست ها و لغتنامه راهگشا باشند، بلکه در این سیر باید از سکوی المعجم و کتاب لغتْ پرواز کرد و به کنگره «و عندهُ مَفاتحُ الغَیب»( انعام، ۵۹) رسید و اسرار کلیدی را که به روی نامحرمان «مَغالیق» است، به چهره خود به عنوان «مفاتیح» دید و از آن آیات کلیدی، گرههای بسته را گشوده یافت و به کمک آن، سراسر قرآن کریم را درهای باز الهی دید که هیچ جای آن ناگشوده نیست.
سپس آیات ریشهای که ظواهر را تغذیه میکند، از آیات کلیدی که بواطن قرآن را میگشاید، جدا کرد و همچنین جریان «تفسیر» را از «تأویل» فرق گذاشت که این کار از قلمرو لغت بیرون است و از حوصله المعجم خارج و از منطقه فهرستنامه و نظایر آن بالاتر؛ که فراسوی معناست و نه لفظ؛ زیرا تشخیص حقیقت و مجاز لغوی، گرچه با لغتنامهها تأمین میگردد، ولی امتیاز حقیقت و مجاز عقلی را عقل بیان میکند و وحی تبیین مینماید و نه لغت.
نتیجه شناسایی آیات زیربنایی و آشنایی با آیات روبنایی و کیفیت ظهور آن آیات پایهای در این آیات و نحوه رجوع این آیات روبنایی به آن آیات، گذشته از استحکام اصل تفسیر، آن است که هیچگونه اختلاف ریشهای در مبانی این دائرۀ المعارف راه ندارد؛ چنانکه در اصل متن، یعنی قرآن کریم هیچ راهی برای اختلاف وجود ندارد.
ضرب قرآن به قرآن
اکنون که «تفسیر قرآن به قرآن» روشن شد، توجه به این نکته سودمند است که چه تفاوتی بین تفسیر قرآن به قرآن با «ضرب قرآن به قرآن» هست که به شدت از آن نهی شده است؟
باید عنایت نمود که این دو حکماً و موضوعاً جدا از یکدیگرند؛ زیرا آنچه از امام صادق(ع) رسیده است که «ما ضربَ رجلٌ القرآن بعضهُ ببعضٍ، إلاّ کفرَ»،۱ ناظر به آن است که کسی حقیقت قرآن را که یک واحد هماهنگ است، از هم جدا کند و آن را بر هم زند و ارتباط میان ناسخ و منسوخ را قطع کند و به منسوخ حکم کند.
بدون توجه به ناسخ و پیوند تخصیصی، عام و خاص را منقطع گرداند و رابطه تقییدی مطلق و مقید را نادیده بگیرد و پیوستگی صدر و ذیل آیه را ملاحظه نکند و نظایر آن. نیز اگر کسی آیهای را از مسیر خودش خارج کند و به دلخواه معنا نماید، مشمول حدیث یادشده است؛ چنانکه مرحوم صدوق از استادش ابن الولید معنای این حدیث را پرسید، فرمود: «کسی از تو تفسیر آیهای را بپرسد، تو با تفسیر آیه دیگر جوابش را بدهی.»۲
شیوه تفسیری علامه
۱. مرحوم علامه(قدسسره) اطلاع نسبتاً وسیع و فراگیری نسبت به تمام ظواهر قرآنی داشتند و لذا هر آیه را که طرح مینمودند، طوری درباره آن بحث میکردند که سراسر قرآن کریم مطمح نظر بود؛ زیرا یا از آیات موافق به عنوان استدلال یا استمداد سخن به میان میآمد یا اگر دلیل یا تأییدی از آیات دیگر وجود نداشت، آیه محل بحث به گونهای تفسیر میشد که مناقض با هیچ آیه از آیات قرآن مجید نباشد و هر گونه احتمال یا وجهی را که مناقض با دیگر آیات بود، مردود میدانستند؛ زیرا تناقض آیات با انسجام اعجاز آمیز کتاب الهی سازگار نیست.
هماهنگی تفسیر آیات با سنت
۲. مرحوم علامه سیری طولانی و عمیق در سنّت مسلّم معصومین(ع) داشتند و لذا هر آیه که طرح میشد، طوری آن را تفسیر میکردند که اگر در بین سنت معصومین(ع) دلیل یا تأییدی وجود دارد، از آن به عنوان استدلال یا استمداد بهرهبرداری شود و اگر دلیل یا تأییدی وجود نداشت، به سبکی آیه را تفسیر مینمودند که مناقض با سنت قطعی آن ذوات مقدسه نباشد؛ زیرا تباین قرآن و سنت، همان افتراق بین این دو حبل ممتد الهی است که هرگز جدایی پذیر نیستند: «لَن یَفترقا حتّی یَردا عَلیَّ الحَوض».
ملاحظه حکم عقل
۳. مرحوم علامه تبحری کم نظیر در تفکر عقلی داشتند و لذا هر آیه را طوری تفسیر مینمودند که اگر در بین مبادی بیّن یا مبیّن عقلی، دلیل یا تأییدی وجود داشت، از آن در خصوص معارف عقلی و نه احکام تعبدی، به عنوان استدلال یا استمداد بهرهبرداری شود و اگر بحثهای عقلی در آن باره ساکت بود، طوری آیه را معنا مینمودند که با هیچ دلیل قطعی عقلی مخالف نباشد؛ هر وجه یا احتمالی را که با موازین قطعی عقلی (و نه مبانی غیر قطعی یا فرضیههای علمی) مناقض بود، باطل میدانستند؛ زیرا تناقض عقل و وحی را هم عقل قطعی مردود میداند و هم وحی الهی باطل میشمرد؛ چون هرگز دو حجت هماهنگ خداوند، مباین هم نخواهند بود.
ملاحظه مبانی حتمی علوم نقلی
۴. مرحوم علامه در علوم نقلی صاحب نظر بودند و از مبانی مسلّمه آنها اطلاع کافی داشتند و لذا اگر ادلّه یا شواهدی از آنها راجع به آیه مورد بحث وجود نمیداشت، هرگز آیه را بر وجهی حمل نمینمودند که با مبانی حتمی آن رشته از علوم نقلی یادشده مناقض باشد؛ زیرا آن مطالب، گرچه فرعی به شمار میآیند، ولی به استناد اصول یقینی قرآن وسنت قطعی تنظیم میشوند و اگر تناقضی بین محتوای آیه و مبانی حتمی آن علوم رخ دهد، بازگشت آن به تباین قرآن با قرآن یا سنت با سنت و یا قرآن با سنت است که هیچکدام قابل پذیرش نیست.
احاطه به محکمات و متشابهات
۵. مرحوم علامه به همه محکمات قرآن آشنا بودند و در شناخت متشابهات نیز ماهر بودند و لذا به طور روشن، متشابهات را به محکمات که «اُمّ الکتاب» و به منزله اصل و مادر همه مطالب قرآنی به شمار میروند، ارجاع میدادند. در عرضه احادیث بر قرآن کریم، محکمات را میزان قطعی میدانستند و مبانی علوم دیگر را با این میزان قطعی که عقل نیز در برابر آن اذعان دارد، ارزیابی میکردند.
دخالت ندادن فرضیه نامبرهن در تفسیر
۶. مرحوم علامه آشنایی کامل به مبادی برهان و مقدمات آن داشتند و هرگز برای فرضیه علمی، ارج برهانی قائل نبودند و آن را به منزله پای ساکن پرگار میدانستند که به اتکای او پای دیگر پرگار حرکت میکند و دایره را ترسیم مینمایدکه در حقیقت، کار از آن پای پویای پرگار است، نه پای ایستا؛ لذا از استناد به هرگونه فرضیه غیر مبرهن در تفسیر پرهیز مینمودند و پیشرفت علوم و صنایع را سند صحت آن فرضیه نمیدانستند و همواره خطر احتمال تبدّل آن فرضیه را به فرضیه دیگر درنظر داشتند و میفرمودند: ثابت را که قرآن کریم است، نمیتوان به متغیّر که فرضیههای زودگذر علمی است، تفسیر نمود و یا بر آن تطبیق داد.
معیار نداستن کشف عرفانی در تفسیر
۷. مرحوم علامه آشنایی کامل به مبانی عرفان و خطوط کلی کشف و اقسام گوناگون شهود داشتند و لذا در عین دعوت به تهذیب نفس و استفاده روش تزکیه از قرآن و حمایت از ریاضت مشروع و تبیین راه دل در کنار تعلیل راه فکر، هرگز کشف عرفانی خود یا دیگران را معیار تفسیر قرار نمیدادند و آن منکشف یا مشهود را در صورت صحت، یکی از مصادیق آیه میدانستند، نه محور منحصر آیه مورد بحث. آری، در بین وجوه و احتمالات گوناگون، آن وجه یا احتمالی که راه کشف را ببندد و مسیر تزکیه نفس را سدّ کند، نمیپذیرفتند.
خلط نکردن تفسیر با تطبیق
۸. مرحوم علامه در تشخیص «مفهوم» از «مصداق»، کارآزموده بودند و هرگز تفسیر را با تطبیق خلط نمیکردند و اگر روایت معتبری شأن نزول آیه را بیان میکرد یا بر انطباق محتوای آن بر گروهی یا فردی دلالت مینمود، هرگز آن را به حساب تفسیر مفهومی نمیآوردند که قضیه از کسوت کلیّت بیرون آمده و به صورت شخصی درآید. اگر برای آیه جز یک مصداقْ فرد دیگری نباشد، باز آیه به همان معنای جامع و مفهوم کلی خود تفسیر میشود و همواره زنده و حاکم است؛ چون تجلّی «حیّ لا یموت»، کتابی جاوید و چشمه جوشان آب حیات خواهد بود و اگر آیه قرآن از صورت جامعیت مفهومی خود تنزل کند و در سطح فرد خارجی مشخص گردد، با زوال آن فرد، آیه هم از بین خواهد رفت! و از طرفی قرآن به عنوان «جوامع الکلم» بر قلب پیامبر اکرم(ص) نازل شد که فرمود: «اُعطیتُ جَوامعُ الکَلِم»۳ و اگر بر فرد یا گروه یا جریان خاصی منطبق گردد و همراه تحول مورد انطباقْ دگرگون شود، دیگر به عنوان جوامع الکلم نخواهد بود.
از این رهگذر، معلوم میشود که تحولات گوناگون مصادیق، موجب تحول تفسیر نمیشود؛ زیرا الفاظ برای ارواح معانی وضع شدهاند و مادامی که هدف یک چیز معیّن و غرض مترتب بر آن باقی است، نام آن محفوظ است؛ گرچه تبدّل فراوانی در مصادیق آن راه یافته باشد؛ مانند اسامی چراغ، ترازو، قلم و نظایر آن که بین مصادیق موجود در اعصار پیشین و مصادیق اختراع شده عصر صنعت، امتیاز فراوانی از لحاظ مصداق هست، ولی همه آنها در مفاهیم جامع اسامی یادشده مندرج میباشند؛ زیرا لفظ در مفهوم استعمال میشود، نه در مصداق و تفاوت مصداق موجب تبدّل مفهوم نخواهد بود.
حرکت از ظاهر به باطن
۹. مرحوم علامه تنزّل قرآن کریم را به طور تجلی میدانستند، نه تجافی؛ لذا معارف طولی آن را مورد نظر داشتند و هر یک از آنها را در رتبه خاص خویش قرار میدادند و هیچکدام از آنها را مانع حمل بر ظاهر و حجیّت و اعتبار آن نمیدیدند. اصالت را در هنگام تفسیر، به ظاهر میدادند و هرگز در مقام تفسیر مفهومی آیه، اصل را باطن نمیدانستند که فقط بر آن حمل گردد، بلکه از راه حفظ و حجیّت ظاهر آن، به باطن راه می یافتند و از آن باطن، به باطن دیگر سلوک میکردند.
تنزیه معارف دینی
۱۰. مرحوم علامه معارف دینی را جزء ماورای طبیعت میدانستند؛ لذا آنها را منزّه از احکام ماده و حرکت دانسته، افزونی و کاهش مادی را در حریم آنها روا نمیدیدند. دین را سنت اجتماعی قابل تطور و تحول و درنتیجه مستعد فرسودگی و کهنگی ندانسته، این طرز تفکر را به شدت مردود میدانستند؛ لذا همه ظواهر دینی را که راجع به اصل اعجاز یا انواع گوناگون آن بود، محترم میشمردند و از آنها حمایت مینمودند.
طرز تفکر وهابیت را که خود نوعی مادیّت است در کسوت مذهب، باطل دانسته و همواره آن را مخالف عقل و وحی میشمردند؛ چنانکه روش تفسیر مبتنی بر اصالت حسّ و تجربه و نیز روش تفسیری مبتنی بر اصالت عمل را باطل می دانستند و معیار درستی اندیشه را عقل قرار میدادند، نه حسّ و تجربه و نه عمل.
روش تفسیر حروف مقطعه
۱۱. آشنایی کامل مرحوم علامه با قرآن، نه تنها موجب شد که آیات و کلمات قرآن مجید را با ارجاع به یکدیگر حل کنند، بلکه در تفسیر حروف مقطّعه نیز همین سیره حسنه را اعمال مینمودند؛ زیرا به کمک بررسی سورههایی که دارای حروف مقطعه بسیط هستند، مانند «الم» و «ص» و بررسی سورهای که دارای حروف مقطعه مرکب میباشد، مانند «المص»، پیمیبردند که حرف مقطع، رمزی است به محتوای سوره و اشارهای سرّی به مضمون آن دارد. انس فراوان مرحوم استاد به قرآن کریم، موجب شد که با تدبّر در متن سوره با قطع نظر از مسائل تاریخی، اطمینان حاصل نماید که آن سوره در مکه نازل شده است یا در مدینه، سپس شواهد نقلی آن را تأیید مینمود.
ویژگی ممتاز تفسیر المیزان
مرحوم علامه از آیات کلیدی قرآن به عنوان «غَرر آیات» یاد میفرمود که درخشش چشمگیر آنها، نه تنها راهگشای بسیاری از آیات دیگر قرآن است، بلکه پایه محکمی برای حل بسیاری از احادیث خواهد بود. میزان شناسایی آیات زیربنایی برای همه معارفی که ارقام آنها را در مقدمه جلد اول المیزان به هفت محور بحثی رساندهاند، همانا آیات صریح یا ظاهر معارف توحیدی است؛ زیرا همه مسائل اسلامی که در قرآن مطرح است (اعم از عقاید و اخلاق و احکام)، به توحید برمیگردد. با استنباط آیات زیربنایی بر محور یادشده، هر وجه یا احتمالی که در بین وجوه و احتمالات گوناگون در مورد آیه مورد بحث مخالف توحید بود، باطل میدانستند و هر وجه یا احتمالی که به توحید نزدیکتر بود، میپذیرفتند.
از این رهگذر، رابطه جهانبینی و ایدئولوژی را تحلیل مینمودند که هر جهان بینی مخصوص، ایدئولوژی خاصی را به دنبال دارد؛ زیرا اعتقاد به مادیّت هر چه در جهان موجود است، سنت اجتماعی را طرزی تنظیم میکند که بالذتها و کمال های محسوس و مادی همراه بوده و به آنها برساند؛ ولی اعتقاد به خدا و قیامت، طرزی سنت پردازی میکند که هم سعادت دنیا را تأمین کند و هم سعادت آخرت را؛ بنابراین صورت های گوناگون زندگی اجتماعی بر اثر اختلاف اصول اعتقادی جوامع بشری است.
از این جهت که اصول توحیدی آیات کلیدی قرآن میباشند، در مسئله «اخلاق»، در طی ابطال نسبیت آن و محکوم شمردن نسبی بودن حُسن وقبح و مردود دانستن آنکه فضیلت و رذیلت ریشه انسانی ندارد، بلکه تابع محیط و تحولات گوناگون است و در ضمن تثبیت اصول زیربنایی اخلاق، به مسلک های سهگانه که در اخلاق وجود دارد، میپردازند و برجستهترین مسلک را آن میدانند که سنن اخلاقی نه برای کسب جاه و شهرت و محبوبیت اجتماعی و مجد تاریخی و تقویت روحی میباشد، و نه برای پرهیز از دوزخ وبهرهمندی از بهشت، بلکه برای لقای خداوند و تحصیل وجه پایدار اوست.
از آن نظر که بر اساس توحید، تمام فیضها از خداوند تنزل مییابند و هیچ موجودی، نه خود مستقل است و نه به غیر خدا اعتماد دارد و نه در محدوده طبیعت خلاصه میشود، بلکه هر موجودی ریشه غیبی دارد، آیهای که بر این اصل دلالت دارد و نیز آیهای که بر صیانت قرآن کریم از هر گزند تحریفآور دلالت میکند، آن را از غُرر آیات میدانند…
خلاصه آنکه مبدأ تمام وجودهای خارجی، هستی محض خداست که بدون آن هستِ محض چیزی موجود نخواهد شد و مبدأ تمام وجودهای علمی، شناخت آن هستی محض است که بدون معرفت او چیزی شناخته نخواهد شد. از این جهت، آیات توحیدی که بیانگر صفات جمال و جلال آن ذات مقدّسه میباشد و وحدت ذات و وحدت مبدأ خلق و وحدت ربّ و مدبّر و نیز وحدت معبود را تبیین مینماید، از غرر آیات به شمار آمده و جزء معارف کلیدی قرآن کریم محسوب میشوند که مبدأ شناخت سایر آیات میباشند و بدون آنها هیچ آیهای فهمیده نمیشود؛ زیرا این بخش از قرآن عهدهدار قواعد کلّی قرآنشناسی میباشد.
این روش، یعنی از آیات زیر بنایی و معارف کلیدی پی به سایر آیات بردن، سیره ائمه اطهار(ع) بوده که مرحوم استاد میفرمود: «اگر این سبک سابقهدار به نسیان سپرده نمیشد و ادامه مییافت، بسیاری از اسرار قرآنی آشکار میگشت». این اسلوب ویژه همان تفسیر قرآن به قرآن است. این روش بهترین مصداق برای آیه «و لو کان مِن عند غیرِ الله لَوجَدوا فیه اِختلافاً کثیراً » (نساء، ۸۲) میباشد که به صورت قیاس استثنایی بیان شده؛ یعنی هیچگونه اختلافی در سراسر قرآن مجید نیست.
منظور این جمله، تنها بیان عقد سلبی قضیّه نیست که بین معانی قرآن هیچ اختلافی نیست، بلکه مراد تبیین عقد اثباتی آن است؛ یعنی همه مفاهیم قرآنی منسجم و هماهنگاند و به یکدیگر گرایش دارند و هر آیه در محتوای خود صادق و نسبت به محتوای آیه دیگر بدون واسطه یا به واسطه، مصدِّق میباشد؛ بنابراین همه آیات موافق یکدیگرند و از این جهت، سراسر قرآن کریم متشابه و مثانی همدیگرند.
برخی سجایای علامه
۱. مرحوم علامه در نوشتارهای خود، نام کسی را در نقد و تحلیل نظر او نمیبردند، بلکه غالباً به جرح و تعدیل اصل رأی و فکر توجه مینمودند و میفرمودند: فکرهاست که با هم برخورد دارند، نه صاحبان افکار؛ و محور قدح و مدح ایشان، «اُنظُر إلی ما قالَ و لا تَنظُر إلی مَن قال» بود.
۲. ایشان در هنگام نقد و جرح یک نظر، حرمت صاحب نظر را حفظ مینمودند و مقام اندیشمند را گرامی میشمردند و هرگز تعبیری که تحقیرآمیز باشد یا حکایت از علمزدگی ایشان بکند نداشتند، مگر در مورد ضرورت.
۳. ایشان با اینکه در مسائل عادی، حضور ذهنی نداشتند، ولی در مسائل عقلی عموماً و مباحث تفسیری خصوصاً، حضور ذهنی کامل داشتند و این همان انصراف ممدوح است، نه نسیان مذموم و نشانه آمیختگی قرآن با گوشت و خون ایشان بود؛ چنانکه در دوران بیماری، افراد فراموششان شد، ولی اذکار را از یاد نبردند که نشانه استقرار ایمان است.
۴. ایشان در تدریس فن شریف حدیث، حتماً نام راویان را هرچند ضعیف بودند، ذکر میکردند و در هنگام قرائت متن حدیث، سند را نیز میخواندند که نام بزرگان و محدّثان احیا شود و ضمن اشاره به ضعف یک سند، حرمت روات را رعایت میکردند.
۵. دوره درسهای کلاسیک حضرت استاد از منطق شروع میشد، سپس به فلسفه و عرفان میرسید و به قرآن و حدیث ختم میشد.
پی نوشت ها:
۱ـ بحار الانوار، ج ۸۹، ص ۳۹.// ۲ ـ همان// ۳ ـ همان، ص ۱۵.
گردآوری: کلبه سرگرمی
شما چه نظری دارید؟ دیدگاه خود را در سایت کلبه سرگرمی بنویسید.




