فحش و خداداد آزاد، سریال عاشقانه ممنوع!

سازمانی که توان مدیریت برنامه خودش را ندارد، ادعای مدیریت کل اینترنت فارسی را دارد. ماجرای خداداد عزیزی فقط یک نمونه نمادین است…
مصطفی داننده – اطلاعاتآنلاین| سالهاست صداوسیما از رقابت فرار کرده است؛ مخاطب را از دست داده، اعتماد را سوزانده و زمین بازی را واگذار کرده است. اما به جای اینکه خودش را اصلاح کند، به جای اینکه بپذیرد مشکل در کیفیت و عملکرد خودش است، به دنبال میانبُری خطرناک رفته: تبدیل «نظارت» به ابزار «انحصار». همین است که ساترا از دل این ناتوانی تاریخی بیرون آمده؛ یک نهاد وابسته به بزرگترین بازنده رسانهای کشور، که مأموریتش نه تنظیمگری، بلکه بستن دستوپای رقیبان است.
طنز تلخی در این داستان وجود دارد: صداوسیما خودش روی آنتن زندهاش هزاربار از دستش در رفته، توهین، فحش، تصویر نامناسب، اشتباه فنی، بحران مدیریتی اما همان سازمانی که توان مدیریت برنامه خودش را ندارد، ادعای مدیریت کل اینترنت فارسی را دارد. ماجرای خداداد عزیزی فقط یک نمونه نمادین است. یک نفر در استودیوی خودشان، جلوی دوربین خودشان، زیر نظارت مدیر پخش خودشان، دو تا فحش زیر لب میدهد. کنترل نمیکنند، سانسور نمیکنند، قطع نمیکنند، حتی عذرخواهی هم نمیکنند و بعد که آبرویشان میرود، ناگهان «فاجعه» را بهانه میکنند برای محکمتر کشیدن طناب دور گردن رسانههای آنلاین. این یعنی ناتوانی خودت را تبدیل میکنی به چماق برای دیگران. این یعنی اعتراف به ضعف، ولی استفاده از آن ضعف برای سرکوب رقابت.
صداوسیما به این نتیجه رسیده که در میدان آزاد نمیتواند دوام بیاورد. مردم وقتی حق انتخاب داشته باشند، راهی به سمت تلویزیون رسمی پیدا نمیکنند. در نتیجه فلسفه ساترا چیزی جز این نیست: «اگر نمیتوانیم بهتر شویم، پس دیگران را بدتر میکنیم.» اینجا پای اخلاق یا فرهنگ یا حمایت از خانواده وسط نیست؛ پای یک جنگ تمامعیار بر سر بقای نهادی است که بدون بودجه عمومی و رانت حکومتی، یک هفته هم دوام نمیآورد.
نکته مهم این است: صداوسیما نهتنها ناظر بیطرف نیست، بلکه ذینفعترین بازیگر صحنه است. رگولاتوری که خودش تولیدکننده و پخشکننده و فروشنده و رقیب است، دیگر رگولاتور نیست؛ بازوی انحصار است. هیچ کشوری با عقل سالم چنین ساختاری را برای نظارت انتخاب نمیکند. فقط جایی که یک نهاد رسمی از سقوط خودش میترسد، چنین چیزی را جا میاندازد.
فشارهای ساترا بر شبکه نمایش خانگی، پلتفرمهای VOD، رسانههای تصویری آنلاین و حتی تولیدکنندگان مستقل محتوا یک هدف ساده دارد: آلوده کردن زمین بازی به مقرراتی که فقط یک نفر از آنها سود میبرد. نتیجه چه میشود؟ خفهشدن خلاقیت، فرار تولیدکنندگان، تعطیلی پروژهها، و در نهایت قفلشدن فضای رسانهای کشور. صداوسیما در عمل دارد همین را میخواهد: یک زمین سوخته که فقط خودش باقی بماند.
مشکل جای دیگری هم هست. صداوسیما با تکرار یک دروغ بزرگ، تلاش میکند خودش را «مرجع قانونی» نظارت بر صوت و تصویر معرفی کند؛ در حالی که نه قانونگذار چنین مأموریتی را در اختیارش گذاشته، نه نهادهای دیگر آن را به رسمیت میشناسند. این تلاش برای مصادره قانون، دقیقا همان کاری است که نهادهای انحصارگر در مرحله سقوط انجام میدهند: وقتی نمیتوانی مردم را نگه داری، قانون را به نفع خودت بازنویسی کن.
ماجرای خداداد و آن فحشهای زیر لب در اصل یک هشدار بود؛ نه برای جامعه، بلکه برای خود صداوسیما: «نمیتوانی حتی آنتن خودت را مدیریت کنی.» اما به جای اعتراف به این بیلیاقتی، تصمیم گرفتند دیگران را مقصر معرفی کنند و کنترل بیرونی را بیشتر کنند. این دقیقا همان سیاستی است که سالها صداوسیما را از یک رسانه عمومی به یک ابزار تبلیغاتی بیاعتبار تبدیل کرده. این نهاد نه از سر دغدغه فرهنگی، بلکه از سر ترس سیاسی و اقتصادی میخواهد بر فضای مجازی چنگ بیندازد. انحصار رسانهای یعنی کنترل روایت. کنترل روایت یعنی حفظ قدرت. این سود اصلی صداوسیماست، نه اخلاق نه امنیت نه فرهنگ.
اگر قرار باشد فضای رسانهای کشور سالم شود، شرط اول حذف تعارض منافع است. یعنی ناظری که ناظر بقیه است، نباید خودش تولیدکننده باشد. صداوسیما تا وقتی در این جایگاه مینشیند، نه اصلاح میشود، نه اعتماد میگیرد، نه توان رقابت پیدا میکند. فقط صداها را خاموشتر میکند.
انحصار، آخرین پناه رسانههای شکستخورده است. صداوسیما امروز در همان نقطه ایستاده؛ پشت دیواری از سانسور، با نهادی به نام ساترا که قرار است شکست را پنهان کند. اما تاریخ رسانهها یک قانون ساده دارد: هیچ انحصاری در برابر مردم دوام نمیآورد.
گردآوری: کلبه سرگرمی
شما چه نظری دارید؟ دیدگاه خود را در سایت کلبه سرگرمی بنویسید.




