موسیقی و شعر
![[ جلال رفیع ] موسیقی و شعر](https://kolbehsargarmi.ir/wp-content/uploads/2025/12/241737.jpg?v=1764624404)
من هنوز هم پس از گذشت پنجاه شصت سال و بیشتر، به درستی نمیدانم این پزشک ماهری «که به دنیا شده مشهور به دکتر آدلر» کیست….
جلال رفیع – ضمیمه ادب و هنر روزنامه اطلاعات:
بررسـیهـای فـراوان پـزشکـی ماهـر
که به دنیا شده مشهور به «دکتر آدلر»!
کرد ماهیّـت موسیقـیِ دون(!) را ظاهـر
چنـد اعلامیـه شـد از طـرف او صـادر
که در آثار «غنـا» هسـت زیـان وافــر
آنچه ملاحظه کردید و در یادداشت قبل هم نمونه های دیگرش را دیده بودید، بندی از مخمّس بیستوسهبندیِ مطوّلی است که صاحب این قلم در سالهای حوالی چهلوشش و چهلوهفت شمسی در ذمّ مطلق هرچه موسیقی و غنا و تار و طنبور سروده و به هیچ نوعی از آن رحم نفرموده است!
من هنوز هم پس از گذشت پنجاه شصت سال و بیشتر، به درستی نمیدانم این پزشک ماهری «که به دنیا شده مشهور به دکتر آدلر» کیست و آن چند اعلامیه(!) را کی و در کجا صادر کرده است؟…
اما این مقدار را به خاطر میآورم که آن روزها کتابچهها و جزوههای متعدّدی را درباره «موسیقی از نظر علم و دین» مطالعه میکردم و مستندات مذکور را در همان منابع میجُستم. خدا رحم کرد که این مخمّس را نگاه غیرنجیبی ملاحظه نکرد وگرنه (به تلافی داستان پیر چنگی مثنوی) اینبار جا داشت که از سوی دیگری هرچه دیوان قطور شعر و قصیده و مسمّط است، بر سر همین شاعر محترم فرو کوفته شود. چنان که مخمّسش به مسدّس و مسدّسش به مسبّع(!) و مسبّعش به مسطّح(!) تبدیل گردد.
به قول یکی از دوستان: الهی شُکُر، الهی شُکُر که به خیر گذشت. بازهم ملاحظه بفرمایید:
موج عکسالعملِ جامعۀ آمریکا
آنچنان شد که برانگیـخت بسی حادثههـا
«آ…دلِـر» ورد زبان همـه شد در همه جـا
عرضه شد لایحه بر مجلس شـورا و سنـا
که ز کنسرت عمومی نشود هیـچ اجـرا(!)
***
آن که را عشق به موسیقی و آواز نی است
شهوتش پیش وی و عزت نفسش ز پی است
وقتِاو میگذرد، لیک نداند که کـی است
غیرتش در گرو بانگ نی و جام می اسـت
همـه، زاییـدۀ موسیقـی و آثـار وی است
***
علـم گویـد: بِگُریـزیـد ز موسیقـی دون
که بـوَد موجـب ایجـاد فشـار اندر خون
ضعف اعصـاب پدید آیـد و انـدوهِ درون
اختـلالات روانـیّ و سـرانجــام جـنـون
میشود نور خـدا از دلـت آهستـه بـرون
***
ضـرر دیگـرِ موسیـقی ملعـون این است
که اگر گفته شود سـدّ ترقـی دین اسـت
این سخن گرچه بسی زشت و بسی ننگین است
چون به همراه «غنا» خوانده شود، شیرین است
گرچه ننگین بوَد، اما به غلط رنگین است
***
گر بخوانند که «چون بادهپرستی خوش باش»
یا بگویند که «با هر که نشستی خوش باش»
بنوازند و بخوانند که «هستی خوش باش»
راستپنداری و گویی که «چو مستی خوشباش»!
سدّ تقوی و ورع را بشکسـتی خـوش باش
***
زشــت داننـد غنــا را علـمــای فاضــل
مثل تولستوی و هم نیچه و ارنست هکـل
ابنسینا و «کوراجوس!» و الکسیس کارل
ویلسون و آدلر و ویکتور هوگوی روشندل
موسوروسگیّ و فروید و ویلیام گونیکل
***
شوپن و هاردی و بتهون و صبا و لهمان
فردریک هندل و ژانژاک روسو و مالبیران
بلینّـی و لئـونـارد و موصلـیّ و یـوهـان
همـه استـاد غنـا و همـه موسیقیــدان
مبتلا بر سل و بر سکته و ضعف و سرطان!
آنقدر علامت طنز و تعجّب زیاد بود که دیدم بهتر است از خیرش بگذرم!
باری، صرفنظر از اینکه اسامی اعلام شده، تاکنون بهطور کامل شناخته نشده است(!)، لابد اگر امروز این شعر سروده شده بود، در بند پنجم به جای «ضعف»، از واژۀ مدرنتر و خوش خیال ترِ دیگری که «ایدز» باشد(!) استفاده میشد.
با اینهمه، نکتۀ جالبتر این است که معظمله (یعنی همین شاعر محترم!)، درست در همان ایام در جمع دانشآموزان و دبیران دبیرستان رازی در شهر زادگاهش (تربت حیدریه) ایستاد، به درخواستِ لازمالاطاعۀ معلمها و متعلّمها زد زیر آواز، مثنوی «بشنو از نی» را خواند؛ آنهم همراه با همکلاسی هنرمندش (علمداری بایگی)، در حالی که وی نی بر لب نهاده، پی در پی
مینواخت.
عکسها و اسنادش هم موجود است!
گردآوری: کلبه سرگرمی
شما چه نظری دارید؟ دیدگاه خود را در سایت کلبه سرگرمی بنویسید.




