مذهبی

نهج حیات| کالبدشکافی چهار شاخص زوال جبهه حق

پراکندگی در حق به مراتب خطرناک‌تر از اتحاد در باطل است، زیرا در میدان عمل به رنجی بی‌ثمر بدل می‌شود.

به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، در یکی از حساس‌ترین مقاطع تاریخ صدر اسلام، خبر تسلط «بُسر بن ارطاه»۱ بر یمن به گوش امیر مؤمنان علیه‌السلام رسید؛ رخدادی که نه تنها نشانه پیشروی دشمن بود، بلکه برای امام، زنگ خطر فروپاشی درونی جبهه حق محسوب می‌شد. ایشان در سخنی تاریخی، علت این شکست را نه قدرت دشمن، بلکه ضعف یاران دانست و با عباراتی تند اما واقع‌نگرانه، به کالبدشکافی بیماری جبهه حق پرداخت: «به خدا سوگند می‌دانستم اینان به زودی بر شما چیره می‌شوند، چرا که آنان در باطل متحدند و شما در حق پراکنده؛ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ سَیُدَالُونَ مِنْکُمْ بِاجْتِمَاعِهِمْ عَلَی بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ.»۲

بنابر روایت تسنیم، امام در این سخن، پرده از حقیقتی برداشت که همیشه در جوامع دینی خطرناک‌ترین عامل زوال بوده است: جدایی در میان اهل ایمان. هرچند سپاهیان شام به ظواهر باطل متکی بودند، اما اتحادشان در آن باطل به مراتب مستحکم‌تر از تردید و تفرقه سپاه کوفه در حق بود. از دید امام، پراکندگی در حق به مراتب خطرناک‌تر از اتحاد در باطل است، زیرا در میدان عمل به رنجی بی‌ثمر بدل می‌شود.

در گام دوم، حضرت ریشه بحران اطاعت را آشکار کرد. مخاطبان او، مردمانی بودند که در حق امام خود تردید می‌کردند، حال آنکه شامیان در باطل از معاویه اطاعت داشتند. این مقایسه‌ تیز، بازتاب مفهوم عمیقی است که علی علیه‌السلام بارها به آن اشاره کرده بود: «حق با امام است، نه امام با رأی مردم»، «دین آن چیزی است که امام می‌گوید نه آرای عوام». ضعف در اطاعت از امام برحق، به تدریج بنیان وفاداری اجتماعی را فرو ریخت و زمینه شکست‌های پیاپی را فراهم کرد.

سومین آسیب، خیانت در امانت و فروپاشی اعتماد عمومی بود. علی علیه‌السلام در عبارتی تکان‌دهنده فرمود: «اگر یکی از شما را بر کاسه‌ای چوبی امین کنم، بیم دارم بندش را بدزدد.» این جمله، فقط نیشخند تلخ یک حاکم دل‌خسته نیست، بلکه هشدار درباره بحران اخلاقی جامعه‌ای است که در آن صداقت دیگر ارزش ندارد. بی‌اعتمادی، هر ساختار دینی را از درون می‌خورد، بی‌آنکه دشمن شمشیری کشیده باشد. پس سرمایه اعتماد میان حاکم و مردم اهمیت دارد. امیر مؤمنان علیه‌السلام خیانت‌ها و بی‌وفایی‌ها را علائم مرگ اعتماد عمومی دانست؛ اعتمادی که زیربنای هر حکومت عادل است. وقتی مردم به وعده‌ها، فرمان‌ها و نیت یکدیگر بدگمان شوند، حتی حقیقت نیز در میانشان کارگر نمی‌افتد.

در چهارمین نشانه، امام به تفاوت میان ضوابط حکومت خویش و دشمن اشاره کرد: «آنان شهرهای خود را اصلاح می‌کردند و شما آن را تباه می‌کنید؛ وَ بِصَلَاحِهِمْ فِی بِلَادِهِمْ وَ فَسَادِکُمْ» این سخن، به معنای تأیید دشمن نبود، بلکه نوعی مقایسه هشداردهنده بود؛ یعنی مردمان شام – با همه گمراهی – توانسته بودند در نظم و عمران به توافق برسند، اما یاران حق حتی در حفظ خانه و دیار خودشان نیز اختلاف داشتند. حق اگر از اخلاق و کار جمعی تهی شود، در عمل، جلوه‌ای از باطل خواهد شد.

پنجمین نکته گزارش آن روز، ضعف شناخت جبهه خودی از دشمن مشترک بود. هر گروه از یاران علی علیه‌السلام به جای تمرکز بر هدف واحد، با ذهنیت شخصی خود از تهدیدها سخن می‌گفت. در چنین شرایطی، دشمن با تبلیغ و انسجام، آسان‌تر به نفوذ می‌رسید. امام، فقدان دید مشترک را یکی از عوامل سقوط دانست؛ چراکه دشمن بیرونی تنها وقتی پیروز می‌شود که در درون، تفرقه رخنه کرده باشد.

ششمین محور، شعارزدگی بود. بسیاری از مردم حق را بر زبان می‌آوردند، اما در عمل، از اجرای آن گریزان بودند. امام می‌دید که ایمانشان به شعار بدل شده و فضیلت اخلاقی جای خود را به خودخواهی و جدل داده است. این پدیده، همان چهره‌ای است که در طول تاریخ بارها جبهه‌های حق را بی‌اثر کرده است؛ حق، زمانی قدرت دارد که از شعار عبور کند و به تعهد در رفتار برسد.

اما هشدار نهایی امام برای همه دوران‌ها شاید این نکته است که: اگر جبهه‌های حق در اطاعت، وحدت، و اخلاق سستی کنند، باطل – هرچند خوش‌ظاهر اما ناحق – بر آنان غلبه خواهد کرد. این سخن نه روایت تاریخ که قانون تاریخ است. امام با بیان این درد، راه درمان را نیز نشان داد: ساختار حق، تنها با پایداری بر اصول سه‌گانهٔ وحدت در حق، اطاعت از امام و احیای امانت اخلاقی قابل استمرار است؛ در غیر این صورت، سقوط آن از دایرهٔ احتمال، به حکم قطعی «زمان» بدل خواهد شد.

پاورقی:

۱. بسر بن ارطاه از فرماندهان خون ریز و سفّاک معاویه بود که به کسی رحم نمی‌کرد. به کاروان حاجیان خانه خدا حمله کرد، هر جا شیعیان امام علی علیه‌السلام را می‌یافت می‌کشت، به شهر یمن حمله برد و کودکان ابن عبّاس را سر برید و سر انجام دیوانه شد و مرد.

۲. در سال ۴۰ هجری زمانی ایراد که گزارش‌های پیاپی از شکست یاران امیر مؤمنان علیه‌السلام به کوفه می‌رسید و عبید اللّه بن عباس و سعید بن نمران، فرمانداران امام در یمن از بسر بن ابی ارطاه، شکست خورده به کوفه برگشتند. ایشان برای سرزنش یاران جهت کندی و رکود در جهاد و مخالفت از دستورات ایشان، خطبه را ایراد فرمود که آخرین سخنرانی امام است):

اکنون جز شهر کوفه در دست من باقی نمانده است، که آن را بگشایم یا ببندم؛ ای کوفه اگر فقط تو برای من باشی، آن هم برابر این همه مصیبت‌ها و طوفان‌ها چهره‌ات زشت باد. آنگاه به گفته شاعر مثال آورد: (به جان پدرت سوگند ای عمرو(۱)، که سهم اندکی از ظرف و پیمانه داشتم).  مَا هِیَ إِلَّا الْکُوفَهُ أَقْبِضُهَا وَ أَبْسُطُهَا، إِنْ لَمْ [یَکُنْ] تَکُونِی إِلَّا أَنْتِ تَهُبُّ أَعَاصِیرُکِ فَقَبَّحَکِ اللَّهُ. وَ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الشَّاعِرِ: (لَعَمْرُ أَبِیکَ الْخَیْرِ یَا عَمْرُو إِنَّنِی ** عَلَی وَضَرٍ مِنْ ذَا الْإِنَاءِ قَلِیلِ)

سپس ادامه دادند:
به من خبر رسیده که بسر بن ارطاه بر یمن تسلّط یافته است. سوگند به خدا می‌دانستم که مردم‏ شام به زودی بر شما غلبه خواهند کرد. زیرا آنها در یاری کردن باطل خود، وحدت دارند، و شما در دفاع از حق متفرّقید! شما امام خود را در حق نافرمانی کرده و آنها امام خود را در باطل فرمانبردارند! آنها نسبت به صاحب خود امانت دار و شما خیانتکارید، آنها در شهرهای خود به اصلاح و آبادانی مشغولند و شما به فساد و خرابی، (آنقدر فرومایه‌‏اید) اگر من کاسه چوبی آب را به یکی از شماها امانت دهم می‌ترسم که بند آن را بدزدید.
أُنْبِئْتُ بُسْراً قَدِ اطَّلَعَ الْیَمَنَ وَ إِنِّی وَ اللَّهِ لَأَظُنُّ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ سَیُدَالُونَ مِنْکُمْ بِاجْتِمَاعِهِمْ عَلَی بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ، وَ بِمَعْصِیَتِکُمْ إِمَامَکُمْ فِی الْحَقِّ وَ طَاعَتِهِمْ إِمَامَهُمْ فِی الْبَاطِلِ، وَ بِأَدَائِهِمُ الْأَمَانَهَ إِلَی صَاحِبِهِمْ وَ خِیَانَتِکُمْ، وَ بِصَلَاحِهِمْ فِی بِلَادِهِمْ وَ فَسَادِکُمْ، فَلَوِ ائْتَمَنْتُ أَحَدَکُمْ عَلَی قَعْبٍ لَخَشِیتُ أَنْ یَذْهَبَ بِعِلَاقَتِهِ.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا