فرهنگی و هنری

هزار افسوس که بسیار کسان او را از این خانه ترساندند و ناچار کوچاندند/ یادداشت فارِس باقری در عزای بهرام بیضایی

بدرود راویِ­ تاریخِ ستم:

برهنگی، تاریخی دارد؛ تن‌پوشی هم تاریخی. تن‌­پوشی، همان‌­قدر قدمت دارد که برهنگیِ ما. ما چه‌وقت برهنه‌­ایم و چه‌وقت پوشیده؟ انسان بادکنکی نیست که در آن روح دمیده باشند. روح همیشه برهنه است، برهنه و نادیدنی به مانند فرهنگ هر کشوری. تن­‌پوش‌­های ما و برهنگی ما، روح و جسم فرهنگ ماست. ما در طول تاریخِ خود؛ آدم‌­هایِ خوش­‌پوش و خوش­‌قواره­‌ای نبوده‌­ایم؛ بس که مدام مجبور بوده‌­ایم تن‌پوش‌هایِ رنگارنگ بر تن کنیم تا ژنده‌­پوشی‌مان را پنهان کنیم. اتاقِ مشاطۀ تاریخ ما از این دست بازی‌­ها و مشاطه‌­گری‌­ها بسیار داشته و دارد. فقط وقتی از تونل زمان گذر می­‌کنیم که زمان به تاریخ بدل شده باشد، آن هنگام، زمانی است که مانند پایان هر نمایش، چراغ­‌ها خاموش می­‌شوند و بر صحنه چیزی نمی‌­ماند، جز نشانی کوچک از روح برهنه ما و تن­پوش­‌های آویخته از میخِ اتاقِ مشاطۀ تاریخ. این عکس سیاه و سفید و تاسیده، چهرۀ تاریخی ماست که در آثار بهرام بیضایی به شکلِ حقیقتی برهنه و فرهنگی، خود را آشکار کرده است. اتاق مشاطۀ تاریخِ ما، انباشته از تن‌­پوش‌­هایِ بیجانِ ماست.

بهرام بیضایی، همیشه در این فرهنگ، آن «دیگریِ» بیگانه در سرزمینش را نوشت و گفت و سرود. به راستی او آشناترینِ این سرزمین بود. در تئاتر ایران، راهی نیست که از مسیرهای نشان داده و پیموده­‌شدۀ او گذر نکرده باشد. بهرام بیضایی، حسرت زمانۀ ماست در نوشتن و ساختن و تاب­‌آوری و بنیان­‌های فکری و تعقل و تامل در خویش. او فرهیخته ایرانی است که در طی عمر پر برکتش مدام به پژوهش، تالیف، تولید ادبی و هنری پرداخته است. او مدام بر شکلی از دادخواهی و عقلانیت و اخلاق اصرار ورزیده است و همۀ آثارش، (در هر فرم نوشتاری) ثمرۀ دانش، استقلال فکری، نشانۀ هوش سرشار و ذوق زنده و پاکی روحش است. بهرام بیضایی همه عمرش را در پژوهش و کاوش و اثبات برجسته‌­ترین آثار و هنرهای ایران گذرانده است. او در زبان و فرم بدیع؛ در ایده و اندیشه شگرف و تکان‌­دهنده است. او از متون گذشته آثاری پدید آورد که ظرفیت­‌های هنری و فکری ادبیات ایران را به جهانیان بیش از پیش نشان داد. او فخر این سرزمین است و صد افسوس که از سر جهل، به اتهام عقیده و فرهنگ، نکوهش بسیار شد.

در صد سال و اندی تاریخ تئاتر این سرزمین، بیش از نیم قرن از تاریخ هنر و پژوهش در تئاتر و سینمای ایران مدیون است به وجود و زندگی سراسر پوینده و آموزندۀ او. او هرگز به رنگ زمانه درنیامد. بی­‌خردی دید، بر خردورزی ایستاد. در زمانۀ نکوهش و تهمت بر نقد پایداری کرد و نگاه تیزبین و قلم بی‌­پروایش هرگز خود را به قامت روز اندازه نکرد. همۀ آثار او ثمرۀ تاملات فردی و دانش شخصی و تلاش بی‌­پایان و غور و تعمق او در همین فرهنگ و سرزمین بود. از این همین روست که در این آثار ذره‌­ای از ابتذال و بی­‌مایگی و تزویر و سرسپاری به تعصب و بدخواهی انسان و بی‌­اخلاقی و بی­‌معرفتی شایع روزگارش خبری نیست و همه این‌­ها به لطف پایداری او بر جست‌وجوی حقیقت، پی‌­جویی خرد و اخلاق و نتیجه تلاش پُرثمر و سلوک اخلاقی و فردی اوست.

او همان‌قدر در مواجهه با تاریخ قبل از اسلام و پس از آن دقت فراوان داشت، در کنکاش‌­هایش در باورهای ایرانی و آیین‌­ها و سنت‌­های حاضر و منسوخ‌شدۀ این فرهنگ کوشید و هر بار با ژرف‌­اندیشی خود، غبار از آن مفاهیم منسوخ‌شده تکاند و اجساد تاریخیِ ما را از زیر خاک برخیزاند و دوباره در فرم‌­هایی نو و نمایشنامه‌ها یا فیلمنامه‌­هایش جان داد. آثار او روایتِ تاریخِ ستم ماست. تاریخی که در برابر اخلاق و تعقل سرفرود می­‌آورد. او مظهر پاکیزگی و اخلاق و خرد بود و سعی داشت در خانۀ خود بزید؛ اما هزار افسوس که بسیار کسان او را از این خانه ترساندند و ناچار کوچاندند. بهرام بیضایی یکی از بهترین، و برگزیده­‌ترین هنرمندان ایرانی است که در غربت وطن چشم به راه خانه از دنیا رفت. به قول خودش: «نه آرزو و نه هرگز خیال بیرون از ایران زیستن، داشتم. زندگی مرا با خود برد تا نشانم بدهد که ناچار نیستم همه عُمرم را چون محکوم مادرزاد سر کُنم!»

۲۴۲۲۴۲

گردآوری: کلبه سرگرمی
شما چه نظری دارید؟ دیدگاه خود را در سایت کلبه سرگرمی بنویسید.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا